معنی ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد چیست؟

معنی ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد چیست؟

معنی ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد چیست؟ به کوه نمی رسد اما به مردم می رسد این یکی از داستان های قدیمی است که معمولاً در جایی استفاده می شود که یک نفر به دو نفر بد کرده و دوباره آنها را کنار هم گذاشته است.

مفهوم ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد

شما می توانید تنها یکی از گزینه های زیر را بنویسید که برای پاسخ به سوال شما کوتاه است:

• اگر انسان ترسو باشد این ضرب المثل را برای او به کار می برند.
• دنیا به قدری کوچک است که این دو نفر که یکی بدی کرده و دیگری بدی کرده، سرانجام در راهشان به هم می رسند و آن کس که بدی می کند مجازات و شرمنده و متاسف می شود. . .
• این ضرب المثل اغلب زمانی به کار می رود که شخص دیگری از روی بی عدالتی و بزدلی کاری انجام دهد. در ضمن بگویند بعد از اعتراض آن طرف، کوه به کوه نرسید، یکی به دیگری رسید.
• این ضرب المثل نشان می دهد که شما از هر طرف پول قرض می کنید. مهم نیست که چگونه با دیگران رفتار کنید، پاداش خواهید گرفت.

طنز این است که مردم همیشه به یکدیگر نیاز دارند.

حکایت کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد

در زمان های قدیم دو روستای مجاور وجود داشت که هر کدام در پای کوهی به نام کوه های علیا و سفلی قرار داشتند. می گویند چشمه آب سردی روستای بالاکوه را سیراب می کند و به روستای پای کوه ختم می شود.

این آب چشمه مزارع کشاورزی هر دو روستا را سیراب می کرد و از اهمیت زیادی برخوردار بود. یک روز حاکم روستای بالای کوه تصمیم می گیرد زمین های روستای پایین کوه را تصرف کند.

جلسه ای ترتیب می دهد و همه اهالی روستا را دعوت می کند و با صدای بلند به آنها می گوید که این چشمه داخل روستای ماست و دلیلی ندارد که در پایین کوه به روستای رایگان غذا بدهیم! مردم با سخنان او موافقت کردند و تصمیم گرفتند راه آب روستا را در پایین کوه ببندند.

چند روز بعد روستاییان پایین کوه متوجه شدند که حاکم روستای بالای کوه راه آب را مسدود کرده و آب به روستایشان نمی آید. آنها این خبر را به حاکم خود گفتند و با او به روستای بالا کوه رفتند و از او خواستند که مانع از ورود آب به روستای آنها نشود.

کدخدایی اهل روستای بالاکوه به درخواست آنها توجهی نکرد و به آنها گفت که اگر نمی خواهید آب خود را مسدود کنید باید تحت کنترل من باشید وگرنه از رسیدن آب به روستای شما جلوگیری می کنم و شما باید این روستای کوه بالا را بپذیرید. که شما را مدیریت می کند

و تو باید از من اطاعت کنی و این دو کوه هرگز به هم نمی رسند. مردم روستای پایین کوه با شنیدن سخنان حاکم در بالای کوه عصبانی شدند و به روستای خود بازگشتند.

مدتی گذشت و روزی حاکم کوه پایین راهی برای حل این مشکل پیدا کرد و دستور ساخت تعدادی چاه داد. اهالی روستا نیز به دستور او عمل کردند و چندین لوله آب حفر کردند. پس از چند روز چاه ها آماده شد و آب دوباره وارد روستای آنها شد و مردم را خوشحال کرد.

وجود این قنات ها باعث شد که چشمه روستای بالاکوه به مرور زمان خشک شود. اهالی بالاکوه متوجه خشک شدن چشمه ها و ساختن قنات های فراوان در پایین کوه ها شدند و به خدای خود گفتند.

حاکم بالاکوه که چاره ای جز تسلیم نداشت به روستای پایین کوه رفت و در آنجا به اربابش گفت که با احداث قنات چشمه روستای ما خشک شده و مردم ما در عظمت هستند. نیاز. از آب لطفا به ما اجازه دهید از آب چاه شما استفاده کنیم.

حاکم در پایین کوه خندید و به او گفت که این درخواست تو محال است و آب از پایین به بالا تکان نمی خورد و اگر یادت باشد گفتی کوه به کوه نمی رسد. حق با شما بود و این دو کوه هرگز به هم نرسیدند، اما این اتفاق افتاد.

از آن زمان تا امروز، اگر کسی با کسی ترسو باشد، این ضرب المثل برای او به کار می رود.

نتیجه این جمله را توضیح دهید که معنی ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد ولی انسان به انسان می رسد.